جشن و سرور در عيد غدير خم در عصر آل بويه

نويسنده:داود الهامى
در هيجدهم همان سال (352) شيعيان بغداد به فرمان معزالدوله مراسم يادبود غدير خم را - كه به اعتقاد شيعه روز اعلام جانشينى على‏عليه السلام از سوى پيغمبر است (1) - جشن گرفتند چادرها برافراشتند و پارچه‏ها آويختند و با زينت‏بيرون آمدند و شب در مجلس شرطه (پليس) جشن آتش‏افروزى برپا كرده طبل و شيپور نواختند و روز بعد، سحرگاهان شترى قربانى كرده به زيارت مقابر رفتند (2).
همدانى در ضمن وقايع سال 352 گفته است كه در شب پنجشنبه هيجدهم ذيحجه كه شيعه آن را غدير خم مى‏نامند در بازارها آتش افروختند، در آن شب به همانگونه كه در شبهاى عيد مرسوم است، دكانها تا صبح باز بود و افرادى طبل و شيپور مى‏زدند و به زيارت كاظمين (مرقد امام كاظم و امام محمد تقى‏عليهما السلام) رفتند و نماز عيد بجا آوردند (3).
مراسم عيد غدير، سالها به همين ترتيب برپا مى‏شد. ابن جوزى در ضمن وقايع سال 389 گفته است كه شيعه در كرخ و باب‏الطاق بنابر عادت جارى خود در روز عيد غدير خيمه‏هاى بزرگ برپا داشتند و جامه‏هاى زيبا بر آنها آويختند و اظهار سرور كردند، در شب عيد، آتش افروختند و بامداد، شترى نحر كردند (4).

واكنش خشونت‏آميز سنيان

سنيان با پى بردن به تاثير اجتماعى و روانى مراسم شيعيان و بالاخره در واكنش نسبت‏به اقدام آنان دو مراسم يادبود بدعت نهادند آنها در مقابل مراسم عاشورا، هيجدهم محرم روز قتل مصعب بن زبير را عزا گرفتند و به زيارت قبرش در «مسكن‏» رفتند (5). و در مقابل عيد غدير (هيجدهم ذيحجه) نيز روز بيست و هشتم ذيحجه را كه سالگرد روز ورود پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و ابوبكر در غار بود، به عنوان «يوم‏الغار» عيد گرفتند و اين نخستين بار در روز جمعه چهار روز به آخر ذيحجه 389 بود (6).
اين مراسم (عيد يا عزا) خالى از برخوردى بين شيعه و سنى برگزار نمى‏شد، تا آنجا كه حكام قدرتمند گاهى از برپايى آن جلوگيرى مى‏كردند (7).
ابن كثير حنبلى در اين باره گفته است كه در سال 389 شيعه در نظر گرفتند مراسم آذين‏بندى را كه در عيد غدير كه روز هيجدهم ذيحجه است، بپا دارند جمعى از نادانان منسوب به تسنن به مقابله و معارضه با شيعه برخاستند و ادعا كردند كه در چنين روزى پيغمبرصلى الله عليه وآله و ابوبكر در غار ثور محاصره شدند اين نيز نادانى ديگرى از اين گروه است زيرا رفتن پيامبرصلى الله عليه وآله و ابوبكر در غار ثور در اوايل ماه ربيع‏الاول سال اول هجرى بود همچنين به مناسبت اين كه شيعه در روز عاشورا، ماتم بپا مى‏دارند و بر حسين‏عليه السلام محزون مى‏شوند، جمعى ديگر از اهل سنت‏با ايشان معارضه كردند و گفتند روز دوازدهم محرم روز قتل مصعب بن زبير است و به همانگونه كه شيعه بر حسين‏عليه السلام عزادارى مى‏كنند و به زيارت قبر او مى‏روند، آنها نيز براى مصعب ماتم بپا داشتند و به زيارت قبر او مى‏رفتند (8).
اين مراسم تحريك‏آميز، نشانه قدرت نمائى و كشمكشهاى رقابت‏آميز آنان بود.
ابن جوزى در ضمن وقايع سال 449 گفته است كه در اين سال اهل سنت‏به خانه ابوجعفر طوسى (شيخ طوسى از بزرگترين علماى شيعه در قرن پنجم) در كرخ حمله بردند و كتابها و يادداشتهاى او و منبرى كه هنگام تدريس بر روى آن مى‏نشست، همه را سوزانيدند (9).
ابن اثير در ضمن وقايع سال 363 گويد: فتنه بزرگى ميان سنى و شيعه برخاست اهل محله سوق‏الطعام كه سنى مذهب بودند، زنى را سوار شترى كردند و او را عايشه ناميدند، يكى از آنان خود را طلحه و ديگرى خود را زبير ناميد، اين گروه با گروه ديگر به جنگ پرداختند و مى‏گفتند: با اصحاب على بن ابيطالب جنگ مى‏كنيم (10).
معلوم است كه آنها جنگ جمل را نمايش مى‏دادند و بدين وسيله با شيعه معارضه مى‏كردند شايد، شيعيان كرخ شبيه واقعه كربلا را ساخته بودند و اهل سوق‏الطعام در مقام معارضه جنگ جمل را به نمايش گذاشته بودند.
از سال 352 مراسم سوگوارى بر امام حسين‏عليه السلام در روز عاشورا آشكارا انجام مى‏يافت و اين مراسم تا انقراض آل بويه مخصوصا در محله كرخ بغداد در اغلب سالها برقرار مى‏شد و نوعا واكنش خشونت‏آميز سنيان به ويژه حنابله را برمى‏انگيخت‏بدين ترتيب كه شيعيان، دسته‏جمعى بيرون مى‏آمدند و مشغول عزادارى مى‏شدند، اهل سنت هم براى معارضه با شيعه، در كوچه و بازار به راه مى‏افتادند دو دسته به يكديگر مى‏رسيدند و به زد و خود مى‏پرداختند و جمعى از طرفين كشته و زخمى مى‏شدند.
اين اختلاف و نزاع اختصاص به عاشورا نداشت، بلكه گاهى به هنگام بپا شدن مراسم عيد غدير از طرف شيعه، نيز زد و خورد ميان دو طرف رخ مى‏داد از جمله در سال 371 در نزاعى كه در عيد غدير ميان سنى و شيعه رخ داد، گروه كثيرى از طرفين كشته شدند (11).
اختلاف و نزاع ميان سنى و شيعه در مواقع ديگر نيز بروز مى‏كرد در سال 443 اختلاف شديدى در ميان فريقين پيدا شد در آن سال، شيعه عقايد خود را آشكارا ابراز داشتند و قسمتى از عقايد خود را بر در و ديوار نوشتند، اهل سنت‏ساكت ننشسته به مبارزه برخاستند، خليفه القائم، نقيب آل عباس و آل على را براى كشف حقيقت فرستاد آن دو پس از بررسى به سود شيعه راى دادند، ليكن زد و خورد، ادامه يافت. اهل سنت‏به حرم كاظمين و همچنين به قبور آل بويه كه در آنجا بود، حمله بردند و خانه‏هاى فقهاى شيعه را آتش زدند و جناياتى كردند كه چون به گوش امير موصل، كه خود و يارانش شيعه بودند، رسيد، نام خليفه را از خطبه انداخت در سال 445 نيز دوباره اختلاف شدت پيدا كرد و زد و خورد شديد ميان طرفين اتفاق افتاد (12).
البته ناگفته نماند كه اختلافات مذهبى به سنى و شيعه اختصاص نداشت، بلكه در ميان فرق اهل تسنن نيز زد و خوردهاى خونينى، جريان مى‏يافت در بغداد ميان شافعيان و حنبليان و اشاعره زد و خورد برپا مى‏شده است (13).
غرض، مهمترين توفيق شيعيان در عهد آل بويه اجازه تظاهر علنى به عقايدشان، بدون نياز به «تقيه‏» بود در اين دوره تشيع امامى، بى‏آنكه مذهب رسمى حكومت اسلامى شود، مرسوم شد و اشخاص با فرهنگى از جمله بازرگانان و دولتمندان ساكن در محله كرخ و دارالحكومه و حتى در داخل محدوده دارالخلافة را به خود جذب كرد، تشيع امامى، ياور ساير مذاهب شيعى نيز بود، از جمله فرقه اسماعيليه كه در اين دوران شخصيتهاى ممتازى را شيفته خود كرده بود» (14).

آل بويه و سياست آشتى اعتقادى

آل بويه با اين كه خود شيعه بودند، و ترويج رسوم شيعه را وظيفه خود مى‏دانستند، ولى طرفدار وحدت و اتحاد مسلمين بودند و از خصومتهاى مذهبى به شدت جلوگيرى مى‏كردند به خصوص عضدالدوله كه با اقتدار بيشترى حكومت مى‏كرد، بغداد كمتر دچار آشوب بود. وى مانع وعظ و خطابه واعظان (قصاص) هر دو فرقه شد و حتى علويان صاحب نفوذ را كه اختلافات مذهبى را تشديد مى‏كردند، به فارس تبعيد كرد. كوششهاى عضدالدوله براى آشتى مذهبى در كوششى شكل گرفت كه او براى يكى كردن خاندان هاشمى و آل بويه از راه مزاوجت اختيار كرد (15).
و براى جلب توجه اهل سنت ابوبكر باقلانى متكلم سنى و اشعرى مذهب معروف را براى تعليم دادن به پسرش به شيراز دعوت نمود (16). و بعضى خبرها حاكى از اين است كه عضدالدوله براى جلب توجه سنيها، بعضى از اعمال و عقايد اهل سنت را به شيعه تحميل مى‏كرد و به همين لحاظ، شيعيان قم و كوفه را تهديد كرد اگر «صلاة‏التراويح‏» (17) را بجا نياورند با آنان چون كفار رفتار خواهد شد.
و از طرف ديگر عضدالدوله با مرمت و نوسازى مرقد مطهر اميرالمؤمنين على‏عليه السلام در نجف و امام حسين‏عليه السلام در كربلا تمايلات شيعى خود را ابراز كرد (18).
سلاطين آل بويه، اهل سنت را به هيچ‏گونه از اعمال مذهبى جلوگيرى نمى‏كرد و بلكه در پاره‏اى از موارد، در انجام آن اعمال، آنها را يارى مى‏كردند.
بنا به نوشته ابن جوزى چون معزالدوله وارد بغداد شد سه تن از قاريان قرآن را كه در آن زمان از لحاظ حسن قرائت‏بى‏نظير بودند، به نامهاى: ابوالحسن بن الرفاء و ابو عبدالله بن الدجاجى و ابو عبدالله بن البهلول معين نمود تا براى اهل نت‏به نوبت نماز تراويح بخوانند (19). درحالى كه نماز تراويح از آداب اهل سنت و در شبهاى ماه مبارك رمضان و احيانا شبهاى ديگر است.
به طور كلى روابط آل بويه با اهل سنت‏خوب بود و در نزاعها و زد و خوردهايى كه در روزهاى عاشورا و عيد غدير و يامواقع ديگر ميان سنى و شيعه رخ مى‏داد، مداخله‏اى نداشتند و خود را بى‏طرف نشان مى‏دادند و پيوسته براى برطرف شدن اختلافات كوشش مى‏كردند. با همت عضدالدوله، دشمنيها از ميان رفت و دو فرقه به اتفاق يكديگر در زيارتگاهها و مساجد حاضر مى‏شدند.
از جمله در سال 442 در اول ماه ذيحجه مردم در نظر گرفتند به زيارت قبر امام حسين‏عليه السلام در كربلا و مرقد اميرالمؤمنين‏عليه السلام در نجف بروند. مردم محله «نهر الدجاج‏» در بغداد و محله كرخ، با پرچمهاى رنگارنگ بيرون آمدند، سنى و شيعه در كنار يكديگر به طرف مسجد جامع حركت كردند در آنجا اهالى محله باب‏الشام و كوچه دارالرقيق با پرچمهاى خود به ايشان رسيدند، آنگاه همه باهم درحالى كه علم‏ها در جلو ايشان حركت داده مى‏شد، برگشتند عبور همه از محله كرخ بود، مردم آن ناحيه در جلو ايشان، پول نثار كردند اهل سنت و تركان باهم به زيارت رفتند و چنين امرى تا آن زمان سابقه نداشت. در همين سال سنى و شيعه باهم آشتى و توافق كرده بودند در نتيجه اين توافق، شيعه در حرم كاظمين در اذان، «حى على خيرالعمل‏» و مؤذنان اهل تسنن در مسجد عتيق و مسجد بزازان (در اذان صبح) جمله «الصلاة خير من النوم‏» گفتند. هر دو فرقه با يكديگر آميزش و رفت و آمد كردند و به اتفاق به زيارت قبر امام حسين و حضرت على‏عليهما السلام رفتند (20).
اما متاسفانه عمر اين وحدت و آشتى بسيار كوتاه بود زيرا كينه‏هايى كه طرفين از يكديگر به دل داشتند، از بين نرفته بود و مثل آتشى كه زير خاكستر پنهان شده باشد، و با وزيدن باد مختصر مى‏توانست آتش را شعله‏ور سازد در اول صفر سال 443 درست دو ماه بعد از آشتى، دوباره اختلاف و نزاع شروع شد.
از سياق سخن ابن جوزى معلوم مى‏شود اين بار اختلاف از آنجا ناشى شد كه شيعيان كرخ به ديوارها نوشتند: «على خير البشر» اهل تسنن اين جمله را انكار كردند و مدعى شدند كه آنچه شيعه‏ها به ديوارها نوشته‏اند، چنين بوده است: «محمد و على خيرالبشر فمن رضى فقد شكر و من ابى فقد كفر» . شيعه‏ها سخن آنان را نپذيرفتند و بدين جهت فتنه و زد و خورد آغاز گشت و اهل محله باب‏الشعير از بردن آب به محله كرخ مانع شدند و نهر عيسى را به روى آنها بستند. مردم كرخ به شدت به مضيقه افتادند دكانها بسته شد و زندگى مردم متوقف گرديد، جمعى از جوانان كرخ شبانه به دجله رفتند و تعدادى مشك از آب پر كردند و به محله خود آوردند و در ظرفهاى بزرگ ريختند و آن ظرفها را در بازارها نصب كردند و آب را با كلاب آميختند، سپس فرياد برآوردند كه آب سبيل يعنى در راه خدا مجانى.
سرانجام در اثر فشار اهل سنت، شيعه‏ها مجبور شدند آن نوشته را پاك كنند و اهل تسنن به آن هم قانع نشدند گفتند آجر و سنگى كه آن جمله بر آن نوشته شده بايد كنده شود و شيعه از گفتن جمله حى على خيرالعمل خوددارى نمايند.
ابن جوزى پس از شرح سختگيريها و كشتارهايى كه در اين جريان نسبت‏به شيعه اعمال و حملات وحشيانه‏اى كه به ضريح كاظمين شد، مى‏گويد: در روز جمعه ده روز از ماه ربيع‏الآخر مانده در مسجد جامع براثا، خطبه خوانده شد و جمله حى على خيرالعمل از اذان حذف گرديد و خطيب موقع خطبه خواندن، مانند اهل سنت (با شمشير) به منبر كوبيد و نام عباس را در خطبه ذكر كرد (21).
در سال 444 باز زد و خورد ميان اهل محله كرخ و محله قلايين (قلبه فروشان) شروع گرديد و مغازه‏ها به آتش كشيده شد و شيعه‏ها در مساجد خود جمله «محمد و على خيرالبشر» رانوشتند و در اذان، حى على خيرالعمل گفتند (22).
اين حوادث و جريانات، سالها تكرار شد و بارها محله كرخ بغداد غارت و طعمه حريق گرديد ظاهرا فقط عضدالدوله بود كه با دست زدن به اقداماتى جدى موقتا از اين سير نزولى جلوگيرى كرد او فتنه‏گران را تبعيد و مجرمان را تنبيه كرد، حكومتى مقتدر برقرار ساخت.
خلاصه اين كه آل بويه، هرگز در پى آن نبودند كه شيعيان را به جان سنيها بيندازند زيرا از هر دو فرقه كسانى در لشكريان خود داشتند، بلكه قصد آنان بيشتر اين بود كه نوعى حكومت مشترك شيعى و عباسى برپا كنند كه شيعيان را از الزام «تقيه‏» برهانند و براى آنان نيز مانند سنيها سازمانى رسمى فراهم كنند. اساسا آل بويه دنباله همان امرى را گرفتند كه از زمان مامون آرزوى بسيارى از خلفاى عباسى بود.
آل بويه گمان مى‏كردند كه بدينسان پشتيبانى استوار براى خود فراهم مى‏كنند بى‏آنكه باقى مردم را از خود برنجانند (23).

پى نوشت ها:

1) تكمله همدانى: ص 187- 183.
2) همان مدرك.
3) تكمله همدانى: ص 187- 183.
4) المنتظم: ج‏7، ص 206.
5) كتاب الوزراء: ص 371.
6) ابن جوزى: ج‏7، ص 206
7) كتاب الوزراء: ص 482- ابن اثير: ج‏9، ص 184.
8) البداية والنهاية: ج‏11، ص 326- 325.
9) المنتظم: ج‏8، ص 179.
10) ابن اثير، الكامل: ج‏7، ص 51.
11) ابن كثير: ج‏11، ص 309.
12) ابن خلدون: ج‏4، ص 490.
13) المنتظم: ج‏8، ص 163.
14) احياى فرهنگى در عهد آل بويه: ص 82.
15) احياى فرهنگى در عهد آل بويه: ص 81.
16) همان: ص 82.
17) نمازى كه سنيها در شبهاى ماه رمضان مى‏خوانند و اين نماز در نظر شيعه بدعت است (وسائل: ج‏5، ص 191) .
18) همان.
19) المنتظم: ج‏7، ص 228.
20) ابن جوزى: ج‏8، ص 146- 145.
21) المنتظم: ج‏8، ص 150- 149.
22) همان: ص 154.
23) دانشنامه ايران و اسلام: ج‏1، ص 156.

منبع: پایگاه حوزه